.:شبهاى بى ستاره:. راز عشق در دل ما اين است ، عشق تنها يك واژه جهت گريختن از خود ، نوشته هايم را بخوان .


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



همسفر وبلاگ همسفر به اميد حضور عاشقانى چون شما تأسيس شده و بدون حضور شما لطفى نخواهد داشت ، به ما بپيونديد .

يكى از گزينه هاى زير را انتخاب كنيد .

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همسفر  و آدرس vashangton2007.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 119
:: کل نظرات : 66

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 94
:: باردید دیروز : 167
:: بازدید هفته : 415
:: بازدید ماه : 405
:: بازدید سال : 1696
:: بازدید کلی : 25738

RSS

Powered By
loxblog.Com

سرزمین ستاره های ماندگار

ضامنم كيست ؟
یک شنبه 13 مرداد 1392 ساعت 1:51 | بازدید : 397 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
بى گمان ، بي گناهم صدها بار به جرم نگاهى دارم ميزنى ، يك بار به رسم عاشقى خامم ميكنى ، روزها سر به زانو ميگذارى و شبها به رسم سالها مهربانى ميكنى ! گذشت يك عمر عاشقى ، به عشقى زورى كه هرگز نميپذيرم ، يا شاهدى كه يك عمر خاموش گريست ! به ياد آهو به ياد ضامن آهو ، من نيز آهويى تنها ، چابك زه رسم زمانه ، مىگذرم از دام دنياى عشق ، از دام نامردان عشق زه دام خوش چهره گانى كه هر روز دلبرى ميكنند و ميتازند و ميرقصند . پس كجاست ضامنم كيست ضمانتم كند ، ميان كوچه هاى عشق ، من آنم ، خسته در ميان بى مرامان بى نگاه .

:: برچسب‌ها: زخم خورده عشق , كليپ , اس ام اس , ضامن , داستانهاى كوتاه ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
غربت (قسمت اول)
جمعه 7 تير 1392 ساعت 11:40 | بازدید : 184 | نوشته ‌شده به دست همسفر | ( نظرات )
هنوز در فكر همان روزم ! تنها و ساكت ، نيم خيز ، روى نيمكت كنار ساحل ،نيمكتى چوبى و سرد ، من هم بى نام و نشان تنها در صبحى كه هرگز كاش نمى آمد ، صداى گيتارى خسته كه غم من را دو چندان ميكند ، انگار تمام دنيا برايم ويرانه اى بزرگ است ، دستانم هنوز از سرماى زمستان ميلرزد و اى كاش تن خسته ام طاقت مى آورد ، روز به نيمه ميرسد و هنوز خط به خط ، خاطرات تلخو شيرينم با او را مرور ميكنم ، اسمش كاترين ، كتى صدايش ميزدم ، با من دوسالى دوام آورد و رفت ! زير يك سقف با او خوب بود ولى دلخواه من نبود ، وجودش پر از نفرت بود

:: موضوعات مرتبط: غربت (قسمت اول) , ,
:: برچسب‌ها: داستانهاى كوتاه , داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد